غزل های عاشقانه ی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

بنده ی عشق

    نظر

من بنده ی عشق هستم ، از عشق چنین مستم

هشیار نخواهم شد ، با عشق چو پیوستم

ای حاکم این دنیا ، بر حال من شیدا

یک دم به وفا بنگر ، چون عهد وفا بستم

معبود تویی یارا ، مقصود تویی جانا

پایان غم انگیزی ، دارد دل پاییزی

دانم که نکو یارم ، جز غم ندهد دستم

بگریزی و بشکستی ، عهدی که به دل بستی

سوگند وفاداری ، من خوردم و نشکستم

یک عمر جفا کردی ، با غیر وفا کردی

اکنون که شدم تنها ، از دام جفا رستم

عمرم به شکیبایی ، بگذشت و به تنهایی

شادم که در این مدت ، از دوست که نگسستم

امروز ترا پندی ، دادم که به دل بندی

هادی همه عمرت گو ، من بنده ی عشق هستم

در عشق و جنون جانا ، دیوانه منم تنها

در خلوت و تنهایی ، با یاد تو بنشستم