بنده ی عشق
من بنده ی عشق هستم ، از عشق چنین مستم
هشیار نخواهم شد ، با عشق چو پیوستم
ای حاکم این دنیا ، بر حال من شیدا
یک دم به وفا بنگر ، چون عهد وفا بستم
معبود تویی یارا ، مقصود تویی جانا
پایان غم انگیزی ، دارد دل پاییزی
دانم که نکو یارم ، جز غم ندهد دستم
بگریزی و بشکستی ، عهدی که به دل بستی
سوگند وفاداری ، من خوردم و نشکستم
یک عمر جفا کردی ، با غیر وفا کردی
اکنون که شدم تنها ، از دام جفا رستم
عمرم به شکیبایی ، بگذشت و به تنهایی
شادم که در این مدت ، از دوست که نگسستم
امروز ترا پندی ، دادم که به دل بندی
هادی همه عمرت گو ، من بنده ی عشق هستم
در عشق و جنون جانا ، دیوانه منم تنها
در خلوت و تنهایی ، با یاد تو بنشستم