شب هجران
عمر به پایان رسید ، وصل ترا دل ندید
شور جوانی برفت ، موی ز غم شد سپید
حاجت دل وصل بود ، دل ز فراقت سرود
عشق تو تابم ربود ، چون که شدی ناپدید
طوطی هوشم خموش ، بلبل عشقم به هوش
عشق چو آمد به دل ، عقل ز مغزم پرید
مهر و وفایت کجاست؟ جور و جفایت خطاست
بس که دلت جور کرد ، قامت عشقم خمید
دل ز فراقت گریست ، فرصت دیدار نیست
روی نکویت چو دید ، آتش اشکم دمید
عمر تلف می شود ، بی تو به سر چون رود
سینه ی من چند درد ، بهر وصالت کشید
مونس شبهای تار ، مهر به قلبم گذار
مست شده روزگار ، نام ترا چون شنید
هادی و غم همنشین ، اشک نهانم ببین
وصل ترا دل ندید ، عمر به پایان رسید